دخترکمدخترکم، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

دخترم بهانه لحظه های بهتر زیستن

شیرین نامه خواب

1391/11/30 4:07
نویسنده : .....
469 بازدید
اشتراک گذاری

- زهی خیال باطل من که فکر کردم وعده جایزه های متعدد تو را به سوی خوابی آرام و بی بهانه میبرد ، خلاصه بگویم بردمت برای خواب با تمام تشریفات ....مدتی تو تختم ساکت موندم تا تو بخوابی و بعد چراغی روشن کردم تا شروع به مطالعه برای ازمونی که در راه است اما دریغ از آرامش....بله تو امدی و شروع کردی و جزوه من بر شد از حرفهای تغز دخترکی که کاملا میداند چطور دل مادر را ببرد و مطالعه امشب ما نیز بر باد رفت و الان دیگر تو خوابی و من بیدار نوشتن برایت :

- زهی خیال باطل من که فکر کردم وعده جایزه های متعدد تو را به سوی خوابی آرام و بی بهانه میبرد ، خلاصه بگویم بردمت برای خواب با تمام تشریفات ....مدتی تو تختم ساکت موندم تا تو بخوابی و بعد چراغی روشن کردم تا شروع به مطالعه برای ازمونی که در راه است اما دریغ از آرامش....بله تو امدی و شروع کردی و جزوه من بر شد از حرفهای تغز دخترکی که کاملا میداند چطور دل مادر را ببرد و مطالعه امشب ما نیز بر باد رفت و الان دیگر تو خوابی و من بیدار نوشتن برایت :

- مامانی تو نی نی بودی اسم بابات کی بود؟

- جواب دادم و بوسه ای فرستادم و گفتم : برو بخواب دخترم

میگی : اگه بوس نزدیکتر نکنی خوشحال نیستم

میگی : وقتی تو ، تو اتاقم نیستی ، دلم میسوزه واسه تو

بعد چند بار راضی کردنت که بری بخوابی و برگشتن سریعت ، میگی : خیلی خوشحالم که اینطوری میبینم چند بار ( منظورت روی مبارک بنده است )

میگی : مامان منصرف شدم برای ناخن ( منظورت اینه که دیگه ناخونات رو نمیخوری و البته من فکر میکنم چون خوابت میومد بیشتر جمله ها رو نصفه میگفتی )

 

میگی : مامان راحت درستو بخون ( و من ساده دل فکر کردم دیگه تموم شد اما....)

ناراحتی منو که دیدی میگی : بیا یکم آشتی کنیم و وقتی جوابی نمیگیری ، میگی : داری گریمو در میاریا ، گریمو دربیاری ناراحت میشم

خلاصه بعد کامل بوسیدن مجدد میگی : خیلی خوشحالم دیدمت ، فردا میبینمت

ولی باز هم نرفته بودی و دیگه ابروهای من گره افتاد که میگی : مامان میشه ابروهاتو اینطوری نکنی ، مامان میشه منو ببخشی ؟

میگم : بخشیدم میگی : نه نبخشیدی میگم : ببین دارم میخندم یعنی بخشیدمت

و میدونی که این نوع خندیدن نشانه ای از بخشیدن ندارد میگی : خندیدن یعنی نبخشیدن

میگی : میشه زیادی خندون بشی که حل بشه قضیه و من دیگه دارم با در حالی با صدای بلند میخندم که نیم ساعتی از نیمه شب گذشته....

میگی : حال ندارم این همه راهو برم تو اتاقم

میگی : موضوع رو میزنی خراب میکنی میبرسم کدوم موضوع ؟

میگی : جایزه مایزه ( در جواب صحبتهای من که اگه نخوابی جایزه ات رو از دست میدی )

 

باز هم رفتی اما برگشتی و میگی : ببخشید میگم : باشه برو بخواب

میگی : اگه بوسم کنی ممنون میشه میبوسمت ، میگی : یه خنده من لبخندی میزنم و تو دیگه این دفعه واقعا میری بخوابی ....

دم در اتاقت که میرسی ، میگی : خیلی خوشحالم که تو تختم میخوابم

و این حرفهایت یک ساعتی زمان برد همراه با کلی بغل و بوسه و خنده های ریز تو که میدونستی داری حرف میزنی مدام برای اینکه وقت خوابیدنت رو به تاخیر بندازی ...........

یکی از جمله های چند شب قبل هنگام خواب : آخه به تو فکر میکنم گریه ام میگیره ( در جواب من که بهت میگفتم گریه نکنی )

و میگی : آخه هر کار میکنم نمیتونم اشکم نیاد

و یه چیز جالب که از وقتی بابا بهت گفته گوسفند بشمار تا خوابت ببره ، صدات میاد که گوسفند میشمری : 1 دونه گوسفند ، دو تا دونه گوسفند ، چهار تا دونه گوسفند ، one گوسفند........

 

nice kawaii

 

                                               شیرین تر از قند مهر ماه 91

 

- (سه سال و 2 ماه ) ، تو بارکینگ به باباجون میگی : باباجون بزار یکم بدوم تخلیه شم بعد بریم

 

- میگی : گوشی بابا یه جورایی مال منه

 

- 30 مهر : زالزالک آوردم بخوری ، میگی : الان فصل اینه ؟!

 

- 30 مهر : برچسب دور آب معدنی رو باز کردی دور بات بستی ، میبرسم چی شده ؟

میگی : بام خورده به ماشین بانسمان کردم میگم : خدا نکنه

میگی : اشکالی نداره ، خدا بکنه

 

nice kawaii

 

                                                شیرین تر از قند آبان ماه

- 1 آبان 91 : تراشه های الماس کار میکردیم ، میگی : از صبح من درگیر درسم

 

- دوست مامان ( خاله سمیه ) زنگ زده باهات صحبت میکنه ، میبرسه میای بریم بیرون ،

میگی : نه من کار دارم ، کلاس زبان دارم

 

بازم 1 آبان : عطسه میزنی ، میگی : مامان انگار سرما خوردم - عطسه میزنم - شاید مریض شده باشم

 

- تلفظ بعضی کلمات : به بماد میگی : کماد بنویسم : بنوشتم یا ونوشتم

بابایی میگه : بنوشتم نه بنویسم میگی : خب لهجه ام اینجوریه

 

nice kawaii

 

                                                 شیرین تر از قند آذر ماه

 

آذر ماه : بهت گفتم دخترم دیگه باید تو اتاق خودت روی تخت خودت بخوابی ...میگی : من رفتم تو اتاق خودم خوابیدم ، بابا نیاد بیش تو بخوابه ها....

 

- شنبه 25 آذر 91: رفته بودم جگر خوری .بابا گفت : سیر شدی بریم .گفتی : نه حالا حالا ها سیر نمیشم

 

-25 آذر 91 : چیزایی که میخوری جالبه برام مثلا اولین چیزی که فهمیدیم خیلی دوست داری زیتون بود . الان هم که کام کوات میخوری چند روز قبل باباجون از حیاط موسسه ربان یه دونه برات چیده بود که خیلی با اشتها خورده بودی و چون دیده بود خیلی دوست داری رفته بود برات خریده بود که امشب حسابی خوردی البته اول به بابایی میگی ترششو بگیر که باباجون یه کوچولو بوستش رو میکنه و آبش رو میمکه تا ترشیش گرفته شه بعد خانومی این میوه رو با بوستش نوش جان میفرمائید

 

٢٦ آذر ٩١ : کیف من رو برداشتی مثلا مهمونی اومدی خونه ما . اومدی نشستی مثلا موبایلت زنگ میخوره میگی : ا....بسرم چقدر زنگ میزنه .میگم اسم بسرت چیه ؟ میگی : مهراد میگم : چه اسم قشنگی ،چطوری انتخاب کردی ؟ میگی : باباش انتخاب کرده این اسم رو ..... ( البته بعدا این اسم به مداد تغییر یافت )

 

آذر ماه : یه مدتیه هر وقت کاری میخوای انجام بدی یا یه چیزی میخوای میگی : آخه مامان میدونی چرا اینو میخوام

 

٢٧ آذر 91 : دارم برای خودم نسکافه درست کنم ، تو هم نسکافه میخوای و بعد میگی : البته راستشو بخوای من زیاد میخوام و بعد اینکه خوردی میگی : مامان عالی بود نسکافش

 

٢٩ آذر ٩٠ : سیب خواستی برات بوست گرفتم همیشه چند تیکه میکنم این دفعه دو تیکه کردم اومدی بگیری ظرف سیب رو از من میگی : همین ، میگم : اره میگی : چه سیب بدجنسی !! میگم : چرا ؟ میگی : برای اینکه دو تیکه اس - سیب خیلی دوست داری البته به قول خودت برای خواب . هر شب قبل از خواب حتما سیب میخوری و تا میایم بخوابیم میگی مامان سیب و سیب آوردن برای تو برنامه هرشبه ، البته معمولا قبلش آماده میذارم ولی اگه یادم بره معمولا زحمتشو بابایی میکشه.و تا حالا چقدر برات توضیح دادم که قبل مسواک سیب بخور اما...........

دیشب رژ برداشتی تمام رژ رو کشیدی رو سرامیک بعدش هم ضدآفتابت که رولی هست رو کشیدی روش ، که فکر کنم دیگه قابل استفاده نباشه.....

nice kawaii

                                                 شیرین نامه بهمن ماه

١ بهمن: شب موقع خواب: برام شیر و کورنفلکس بیاری دیگه ممنون میشم

 

3 بهمن : دیدی باهات بازی کردم سرگرمت کردم

 

٤ بهمن: تصمیم گرفتم دیگه لباس perpleام رو دوست داشته باشم ( یه لباس یاسی داری که یه مدت نمیبوشیدی و البته بعد این تصمیم دیگه هر روز میخوای موقع بیرون رفتن همین لباس رو ببوشی)

 

٧ بهمن : دور از دید من هستی جلوی آینه داری رز میزنی میگم : آسا دیگه نزن ببر بزار سر جاش میگی : تو که نمیبینی من دارم چی کار میکنم

 

٨ بهمن :بابا ازت میرسه امروز چیکار کردی میگی : رفتیم

بازار -رفتیم بارک - کلی مامانو اذیت کردم - بعدش هم معذرت خواهی کردم

 

19 بهمن : میگی : بابا برنامت چیه ؟ بریم مسجد یا بازی کنیم باباجواب میده بازی کنیم

میگی : من دلم میخواد برم مسجد برای دخترخالم دعا کنم هیچوقت مریض نشه...

 

20 بهمن : دارم کتاب بخونم ، میگی : مامانی این کتابو بخونی بعد میرسی به این ورقای قاطی باتی ( اشاره به جزوه هام )

 

٢٣ بهمن : بابا شیرینی درست کرده . میگی : آدم انرزی میگیره تو خونه شیرینی درست میکنه.

 

٢٤ بهمن : برگه دادم برای نقاشی. اومدی میگی : یه دونه دیگه بدی ممنون میشم

 

٢٧ بهمن : رفتیم دریا ، بدر بزرگ دختری که باهاش دوست شدی براتون گل چیده بود ، گل رو آوردی خونه میگی :گلی که از بیرون بیاری خونه بهت معجزه میده . (میگی از سی دی شنل قرمزی شنیدم nice kawaii

 

 

کام کوآت

- شیرینی که باباجون با ترکیب مغزگردو و فندق و عسل درست کرد و تو حسابی نوش جان کردی ( ظرف زرد محصول همکاری تو و بابایی )

- اینم کام کوآت که در کمال تعجب ما میخوری.....

شیرین کاری

- و اینم شیرین کاری دخترکم

پسندها (2)

نظرات (19)

شاهزاده كوچولوي من
1 اسفند 91 19:46
عزيز شيرين زبونم ...
خيلي دوست دارم ببينمت موقع اين شيرين زبونيا و بزرگانه حرف زدن هات ولي اين زبون ريختن ها هيچ فايده اي نداره .... تو بايد عادت كني به خوابيدن تو اتاق خودت خانوم كوچولو ... بهر حال تلاشت هم تشويق داره

ممنون عزیزم....امیدوارم زودتر این اتفاق بیفته

نیایش
2 اسفند 91 10:56
ای جان دلم !چه کارخوبیست این نگارش های روزانه . ما را همراه می کنی در بودنتان شاد باشید!
دخترمارو دریای ما هم بیارید کلی کیف م ی کنه مطمئن باش


ممنون عزیزم.شاد میشوم از همراهیتان....
شاهزاده كوچولوي من
2 اسفند 91 19:46
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ..... خيلي خوشحال شدم


مرسی خانومی....برای من بی نهایت بود..
نیایش
13 اسفند 91 10:07
خیلی مهربونی !امیدوارم همواره بر فراز و شاد باشی!


مامان هستی
15 اسفند 91 23:39
وای خدای من نگاه کن چه کرده؟
چه بلاییه...
خدا حفظش کنه...



- ممنون ....
مامان هستی
15 اسفند 91 23:43
سلام ممنون که به وبلاگم سر زدی
مطللبتون جداب و خوندنی بود. با اجازتون لینکتون میکنم.
اون شکلک ها رو ازاین وبلاگ گذاشتم.
http://sheklakbaransevilaraz1391.niniweblog.com/


ساده و صمیمی....ممنون خانومی..
مامان فتانه
27 اسفند 91 15:09
سلام خانمی مرسی عزیزم از اینکه به ما سر زدین...چه دخملی نازی دارین و چه باهوش ...ما شما رو لینکیدیم

لذت بردم از مادرانه هایتان.....ممنون خانومی
مامان سانلي
1 فروردین 92 12:07
سال نو مبارك.ايشالا سالي خوب و پربار توام با سلامتي در پيش رو داشته باشيد.


سال نو شما هم مبارک مامان الناز عزیز....و آرزوی بهترین لحظه ها برایتان....
باران
6 فروردین 92 10:22
سلام عزیزم خوشحال میشم به من سر بزنید


سلام ....لطفا ادرس وبلاگ رو دوباره بزارین
مامان فتانه
7 فروردین 92 16:19
ما اومدیم با جدیدترین پست 92


س.حتما میام برای دیدنش و خوندنش.....
بهار محفل کوچک ما
16 فروردین 92 13:16
سلام گرامی
ممنون از حضورتون تو وبلاگ دخترم صبا با افتخار لینک شدید


لذت بردم از دیدن فرشته ای در حال دعا....ممنون
مامان هستی
3 اردیبهشت 92 2:46
پس کجایی مامان خوانومی؟
غیبتت طولانی شده.
اومدی خبر بده , خوشحال میشیم


س.میام وبلاگتون.ممنون
مامان فتانه
10 خرداد 92 13:12
خانمی کجایی نیستی


مشغله های زندگی با یکم چاشنی تنبلی ...
مامان هستی شرین زبون
13 خرداد 92 2:08
کجایی خانمی؟ چرا کمرنگی؟ دلمون واست تنگ شده..


یه مدته که خیلی درگیرم .....دوست دارم بنویسم و سعی میکنم زودتر این اتفاق بیفته ...مرسی
مامان فتانه
18 خرداد 92 14:25
نیستییااااااااااااااااا....ما اومدیم با یک پست جدید


....میام برای خوندنت حتما
مامان هستی شرین زبون
22 مهر 92 14:32
عزیزم تو چقدر شیرینی...
.....
پاسخ
مامان هستی شرین زبون
2 آبان 92 21:30
آپم عزیزم
.....
پاسخ
حتما سر میزنم
مامان راضیه
5 دی 92 22:02
سلام عزیزم به صورت خیلی اتفاقی به وبلاگتون اومد خدا حفظش کنه این شیرین عسل خونتونو عزیزم توی مطالبت خودنم که دخترت قبل از خواب عادت داره سیب بخوره خواستم بدونی که سیب از نظر کارشناسان باعث بی خوابی میشه حتی تاثیرش از چایی و قهوه هم بیشتره من این مطلب و هم مطالعه کردم هم از توی تلوزیون شنیدم بهتره یه مدت سیب موقع خواب و حذف کنی ببنی چه نتیجه ای داره ماروهم بی خبر نذار که بدونیم نظرمون فایده داشته یا نه
.....
پاسخ
س.ممنون خانومی .در مورد سیب جالب بود اطلاعی نداشتم .البته دخترک من خیلی وقته دیگه فراموش کرده این عادت سیب خوردن رو . مخصوصا اینکه دندونپزشک گفت که اگه قبل خواب بخوره و مسواک نزنه خیلی ضرر داره برا دندوناش .
مامان راضیه
26 دی 92 23:55
سلام مجدد این فسقلی ها که حواس نمی ذارن واسه آدم اصلا دقت نکردم که تاریخ این پست ماله حدود یک ساله پیشه
.....
پاسخ
- پیش میاد بانو